فهرست ها
- خانه
- اخبار واطلاعیه
شنبه های علمی- آیا مغزتان را باید ارتقا دهید؟
شنبه های علمی- آیا مغزتان را باید ارتقا دهید؟
- آیا باید مغزتان را ارتقا دهید؟!
نوید فرخی/مجله دانشمند
مغز هر انسانی توانمندیهای مشخصی دارد. برخی در محاسبات و ریاضیات قویتر هستند. برخی حافظهی قویتری دارند و با یک بار مرور، هر چیزی را در ذهن میسپرند. برخی نیز دارای قوهی ابتکار و خلاقیت بیشتری هستند و با بروز جرقهای ناگهانی دروازههایی جدید را به سمت مسیرهایی تازه میگشایند. آیا بشر قادر خواهد بود بر پیچیدگی مغز انسان فائق آید؟ آیا روزی فراخواهد رسید که یک نابغهی ریاضیِ کم حافظه بتواند به اندازهی فردی که قریحهی ادبی دارد با یک بار مرور اشعار را حفظ کند؟ موضوع مورد بحث این مقاله، بررسی این است که تا چه اندازه به استفاده و بکارگیری از فناوری در مغز نزدیک شدهایم. در حقیقت تلاشهای زیادی در این حوزه صورت گرفته و موتور پیشرفت آن با شتاب رو به جلو در حرکت است.
- آیا حاضرید یک ریزتراشه الکترونیکی تقویت آیکیو را در ذهن خود قرار دهید؟ اگر تمام کسانی که دور و اطرافتان هستند این کار را بکنند چی؟ تصور کنید همکارانتان از شما جلو میزنند و دوستانتان وارد گفتگوهایی میشوند که شما حس میکنید اصلا در باغ نیستید. آیا در چنین شرایطی حاضر نمیشوید تا ذهن خود را ارتقا دهید؟ آیا این کار ضروری نیست؟
شاید برای برخی این موضوع به داستانهای علمیتخیلی شبیه باشد اما همین اواخر، شرکت نئورالینک(که توسط یکی از پیشگامان فناوریِ عصر حاضر یعنی ایلان ماسک تاسیس شده) اعلام کرد که در این مسیر پا پیش گذاشته است. روشهای مختلفی برای پیوند سیگنالهای مغزی و کامپیوتر وجود دارد اما نئورالینک این فناوری را با استفاده از میکروالکترودهای بسیار ریز بهبود بخشیده است. دانشمندان با استفاده از این میکروالکترودها، میتوانند دستگاهی کوچک را در مغز بکارند و بدین طریق سیگنالهای عصبی را بخوانند(و شاید حتی در آن بنویسند!). این کار پیشتر در میمونها امتحان شد و به نتایج مثبتی منتهی شده است.
تاکنون تحقیقات پزشکی بسیاری برای پیوند بین مغز و کامپیوتر(که آن را اصطلاحا BCI مینامند) صورت گرفته است اما نئورالینک هدفش درمانی نیست. آنها میخواهند. افراد سالم برای تقویت هوش از این فناوری استفاده کنند. هرچند ذهنی تقویتشده میتواند محدودیتهای بشری را کنار بگذارد و امیدبخش به نظر برسد اما برخی متخصصان از همین حالا در مورد خطرات پیش رو هشدار دادهاند. با وجود اینکه تقویت مغز افراد سالم هنوز امکانپذیر نیست اما دکتر دیوید والریانی(Davide Valeriani) یکی از متخصصانی است که فکر میکند این اتفاق در آیندهی نه چندان دور رقم خواهد خورد.
والریانی که خود پژوهشگر BCI در دانشکده پزشکی هاروارد است توضیح میدهد«همهی شرکتهای بزرگ علاقه دارند تا وارد حوزهی پیوند کامیپوتر با مغز بشوند!» او از آمازون، فیسبوک و مایکروسافت به اضافهی ارتش ایالات متحده نام برده است. «اگر شرکتهای بزرگ به غیر از بحث علاقهمندی، در این حوزه ورود جدیتری بکنند، آنوقت ما هم میتوانیم تحقیقات را به جلو پیش ببریم. چون منابع دست آنهاست.»
ماشینهای مغزی
والریانی به غیر از چالشهای پیاده سازی در مستقر کردن تراشه داخل مغز، مسائل دیگری را هم به عنوان مشکلاتی غامض و پیچیده ارزیابی میکند. مزیتهای BCI در کمک رسانی به افرادی که فلج هستند یا افرادی که از نظر ذهنی آسیب دیدهاند واضح و مبرهن است، اما مزایای آن برای افراد سالم باید آنقدر ملموس و فوقالعاده باشد که حاضر شوند به ریسک یک جراحی نه چندان آسان و صد البته معضلات اخلاقی احتمالیاش تن بدهند. امکان هک شدن مغز(یک فرد یا گروه میتواند کنترل آن تراشه را به دست بگیرد یا به دادههای آن دسترسی پیدا کند)،وجود دارد. و بحث دیگر این است که آیا اگر این فناوری عمومیت یابد تمام دولتها از نظر اخلاقی به مسائلی مثل حریم شخصی احترام خواهند گذاشت یا خیر. علاوه بر این، انجام آزمایشات روی حیوانات برای کمک به حرکت دادن اندام فلج آنها بحثی متفاوت نسبت به ارتقا و بهبود عملکرد مغز انسان است.
اما چرا ما باید بخواهیم که در ذهنمان الکترود قرار دهند؟ این کار چه سودی میتواند داشته باشد؟ والریانی و همکارانش در حال حاضر دارند روی قوهی تصمیمگیری انسان کار میکنند، به خصوص تصمیماتی که اگر اشتباه اتخاذ بشوند، تاثیر منفی زیادی بر جای میگذارند. برای مثال تشخیص نادرست یک پزشک یا انتخاب نادرست یک سرباز در میدان نبرد.
- بکارگیری واسط بین مغز و ماشین میتواند هوشمندی انسان را ارتقا دهد و قدرت تفکر را در ما به شدت شارژ کنند! اما پرسش اینجاست؛ به چه قیمتی؟
والریانی میگوید«از نظر من بیش از همه میتوان از BCIها برای تقویت قدرت تصمیم گیری بهره برد.» بسیاری هوش مصنوعی را یکی از کابوسهای بشریت میپندارند. با استفاده از BCI به جای اینکه تمام تصمیم گیریهای خود را به هوش مصنوعی واگذار کنیم، میتوانیم با دریافت دادههای صحیح خودمان در مورد مسائل، نتیجه گیری صحیح داشته باشیم. والریانی میگوید«اگر انسان با کمک BCI به موضوعی فکرکند، و در عین حال یک ماشین کاملا مستقل مانند هوش مصنوعی نیز وجود داشته باشد که در مورد همان موضوع فکر کند، آنگاه میتوان آن دو تصمیم را با هم مقایسه کرد و یا حتی ادغام کرد. همیشه دو فکر بیشتر از یک فکر مفید است.»
تحقیقات در مورد نحوهی برقراری ارتباط با مغز پیشرفتهایی داشته است. BCI قرار نیست فکر و ذهن را بخواند، بلکه دنبال الگو خواهد گشت. به کامپیوتر میتوان آموزش داد تا الگوهای فعالیتهای مغزی را در زمانی که اتفاق میافتند تشخیص دهد(برای مثال وقتی که به شیئی فکر میکنیم یا وقتی میخواهیم بخشی از بدن را حرکت دهیم). با کمک همین الگو برداری است که دانشمندان موفق شدهاند حرکت دادن اعضای فلج بدن را ممکن سازند. با انجام پژوهشهای بیشتر و پیشرفت در این حوزه میتوان امیدوار بود که روزی بتوان محتوای مشخصی را در ذهن افراد تشخیص داد. برای مثال سرانجام بتوان تله پاتی انجام داد یا تنها با کمک ذهن، پُستی را در فیسبوک گذاشت، یا اتومبیل را با فکر کردن هدایت کرد! بیتردید فاصهی زیادی برای تحقق چنین آرزوهایی باقی مانده اما نه آنقدر که دور از ذهن باشد.
احتمال دیگر توسعهی حافظهای مبتنی بر کامپیوتر است. ما همین حالا هم به رایانهها و تلفنهای هوشمند خود به عنوان نوعی کمکحافظه نگاه میکنیم و از آنها برای ذخیره فعالیتها، تصاویر، تقویم و مکالماتمان استفاده میکنیم. چرا روزی BCI این کاربردها را به حافظهای که فورا در دسترس مغز است، منتقل نکند؟ با این جهش میتوان امیدوار بود خاطرههایی که تجربه کردهایم را همیشه در یاد داشته باشیم و هرگز چهره یا نامی را فراموش نکنیم.
- عکس از کتابخانهی تصاویر آلامی، عکاس ریک فردمن
اتصال مغز به کامپیوتر هنوز در گامهای ابتدایی خود قرار دارد اما به نظر میرسد در نقطهای بیبازگشت قرار گرفته است و با کمک آن میتوان امیدوار بود مرزهای توانمندی مغز به شدت افزایش پیدا کند.
- واسط بین مغز و کامپیوتر: در حال حاضر در چه نقطهای قرار داریم؟
- 1973
اولین واسط مغز و کامپیوتر(BCI) توسط ژکس ویدال Jacques Vidal، فردی که در تصویر زیر میبینید، در دانشگاه کالیفرنیا ساخته شد. او از دستگاههای موج نگاری ذهن بدون اتصال چیزی به درون مغز(EEG) استفاده میکرد تا بتواند ذهن را به کامپیوتر متصل نماید.
- 1988
محققان در یوگسلاوی سابق برای اولین بار با استفاده از سیگنالهای EEG، شیئی فیزیکی را کنترل کردند. این کار خیلی ساده به صورت صدور دستوراتی به روبات از طریق باز و بسته کردن چشم صورت گرفت.
- 1991
یک دستگاه الکترود-100 به نام یوتا آرِی(Utah Array) که در تصویر بالا مشاهده میکنید، توسط ریچارد نورمان Richard Norman اختراع شد. این دستگاه را میتوان در مغز قرار داد تا سلولهای مغزی را شبیه سازی کند یا خروجی آنها را در مدارات برقی ثبت کند.
- 1997
شبیه سازی عمیق مغز که طی آن الکترود درون مغز کاشته میشود به منظور درمان رعشههای بیماری پارکینسون مورد استفاده قرار گرفت و سازمان غذا و دارو آمریکا آن را تایید کرد.
- 2000
دانشمندان دانشگاه دوک در شمال کارولینا یک BCI را اختراع کردند که میتوانست فعالیت مغزی میمونها را رمزگشایی کند و حرکات این حیوانات را بر روی یک روبوت بازتولید کند!
- 2005
متیو نیگل Matthew Nagle اولین کسی بود که موفق شد با استفاده از ذهن، یک دست مصنوعی را کنترل کند. نیگل که از گردن به پایین فلج بود، همچنین از فناوری خوانش ذهن که توسط پژوهشگران دانشگاه ماساچوست اختراع شده بود، برای انجام بازی، کار کردن با کنترل تلویزیون، و دسترسی به ایمیلها استفاده کرد.
- 2016
مَرد فلج دیگری(تصویر فوق) به نام ناتان کوپلند Nathan Copeland اولین کسی بود که حس تماس و لمس کردن را از طریق ذهن و با کنترل دستی روبوتیکی به دست آورد. این فرایند به کوشش پژوهشگران دانشگاه پیتسبِرگ که بر روی مناطق وابسته به احساس مغز تحقیق میکردند، مقدور شد.
- 2019
ایلان ماسک از نقشهها و برنامههای شرکت نئورالینک برای فناوری BCI پرده برداشت. هدف این است تا به کمک یک روبوت اختصاصی، هزاران الکترود رشته مانند به درون مغز وارد شود.
صفحه 4
- نئورالینک قرار است چطور کار کند؟!
فناوری در پس ماشینِ ذهنخوان ایلان ماسک
یک: سنسور n1 جدید نئورالینک در جعبهای به ابعاد 8 میلی متر در 4 میلی متر قرار میگیرد.
دو: تمام اجزای نئورالینک در داخل جعبه کاملا مهر و موم میشوند.
سه: هر سنسوری به 1024 الکترودِ رشتهمانندِ انعطافپذیر که قادر به خواندن و نوشتن در سلولهای عصبی در مغز است، متصل میشود. هر کدام از این رشتهها یک دهم عرض موی انسان ضخامت دارند.
چهار: الکترودهای انعطافپذیر را به طور مجزا از طریق سوراخی 8 میلی متری در لایهی بیرونی جمجمه مغز وارد میکنند. این عمل از طریق یک روبوت جراح بسیار دقیق مجهز به سوزنی 24 میکرومتری(هر میکرومتر، یک هزارم میلی متر است) صورت میگیرد.
پنج: سنسورها از طریق همان سوراخ وارد میشوند و پوست پس از آن بسته میشود. تا ده سنسور را میتوان در آنجا کاشت که به معنی 10 هزار الکترود است.
شش: سنسورها از طریق سیمهای نازکی در پوست فرق سر به یک قرقره رومکروف(induction coil) که در زیر پوست گوش قرار دارد وصل میشوند.
هفت: قرقره رومکروف از پوست به دستگاهی پوشیدنی به نام "The Link" که پشت گوش است با سنسورهای کاشته شده به وسیلهی بلوتوث ارتباط برقرار میکند.
- سال گذشته، تحقیقات دکتر رابرت هامپسونHampson Robert به ارتقای حافظهی کوتاه مدت انسان انجامید. دانشمندان الگوی فعالیت سلولها را در هنگام به خاطر سپردن ضبط کردند و سپس همان الگو را هنگامی که یک کاری مانند سابق انجام میشد، شبیه سازی کردند. شرکت کنندگان در این آزمایش به دلیل بیماری صرع از قبل خودشان الکترود به مغزشان وصل بود اما دانشمندان امیدوارند بسیاری از بیماریهای روانی را با این روش بتوانند درمان کنند.
بسیاری از دانشمندان فکر میکنند خارج بودن دستگاه از بدن، از این جهت بهتر است که فرد هر زمان که خودش خواست بتواند آن را خاموش کند. مسئله اینجاست که انسان تصور نکند به جبر دچار شده است.
بحران هویت
این سوال که "من کیستم؟" BCI را به قلمرو فلسفه میبرد. دکتر سوزان اشنایدر(Susan Schneider)، فیلسوف و دانشمند دانشگاه کانتیکت، به پیوند بین فناوری آینده، ذهن و خود انسان علاقه مند است. «تصور کنید در آینده پا در یک مرکز طراحی ذهن بگذارید و منویی را در مقابل مشاهده کنید. میخواهید استاد روانشناسی باشید یا یک مهندس باشید یا از قابلیتها و توانمندیهای موسیقی موتزارت بهره ببرید؟»
صفحهی 5
- اگر شما خصوصیتها و توانمندیهای ذهنی دلخواهتان را بخرید، آنگاه آیا فرد جدیدی که ایجاد شده در واقع خود شماست؟
- دکتر اشنایدر فکر میکند زمانی فراخواهد رسید که فرد آنقدر مغز خود را با اجزای مصنوعی جایگزین کرده که در واقع چیزی از خود واقعیاش باقی نمانده و بدون درک کامل از خویشتن، موجودیت منحصر به فرد خودش را کشته است!
برای اینکه بتوانیم همان فرد باشیم، چقدر از مغزمان را باید نگه داشته باشیم؟ اگر ناگهان خاطرات خود را از دست بدهیم، آیا این بدان معنی است که ما دیگر خودمان نیستیم؟ اگر آسیب مغزی بر شخصیت ما تأثیر بگذارد، چه میشود؟ چه چیزی مرا "من" میکند؟
اندیشیدن به آینده
پروفسور آنیل سیث(Anil Seth)، استاد علوم اعصاب دانشگاه ساسکس معتقد است باید بیشتر نگرانی مسائل دَمِ دستی باشیم. برای مثال در عرصه "تصمیم گیری"، او فکر میکند اگر آینده هوش مصنوعی به سمت و سویی برود که فرضا باعث شود تصمیم بدی بگیریم چه کسی مسئول خواهد بود. او نگران هوشیاری هوش مصنوعی، یا اینکه به طور تصادفی خودمان را تغییر بدهیم نیست. «چندان نگران نیستم که دیگر همان فرد نباشم! بلاخره ما همیشه در حال تغییر هستیم حتی اگر خودمان متوجه نشویم!»
پروفسور سیث معتقد است باید نگاه واقعگرایانه داشت. چیزی که او را بیش از همه نگران میکند مسئلهی مساوات است. «نباید احساساتی برخورد کرد. برابریِ دسترسی مهم است. اینکه فقط عدهی خاصی از افراد بتوانند این قابلیتها را مثل کالا خریداری کنند و از بقیهی مردم جدا شوند قابل قبول نیست. باید نگران مسائل واقعی بود.»
به هرحال پیشرفت فناوری BCI اجتناب ناپذیر است. برخی از افراد ترابشری(transhumanists) هم اکنون ریزتراشههایی را در بدن خود کاشتهاند تا به عنوان کلید درب یا کارتهای اعتباری از آن استفاده کنند. استفاده از فناوری درون مغز نیز به هیچ عنوان دور از ذهن نیست.
صرفنظر از تمام این صحبتها، والریانی، اشنایدر و سیث توافق دارند که همگام با تکامل فناوری، باید معضلات اخلاقی و فلسفی را نیز زیر نظر داشته باشیم. آیا صرفا ارتقای ذهن کفایت میکند؟ پاسخ به سوال ابتدایی، یعنی اینکه آیا باید مغز خود را ارتقا دهیم یا نه کاملا مبتنی بر است که قبل از هر چیز بتوانیم عدالت و مسئولیت پذیری و انسانیت و پایبندی به اصول اجتماعی و اخلاقی را در خود تقویت کنیم. و شاید سپس باید روی این موضوع فکر کنیم که خودمان میخواهیم چه جور آدمی باشیم.